جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ |۱۱ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 13, 2024

معاويه از نظر سياست‌بازي، بي‌نظير است. او حدود نيم قرن، براي براندازي اسلام تلاش کرد و به اقرار خودش، آرامش و دل‌خوشي او در حذف کلمۀ توحيد و نام نبيّ اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» از مأذنه‌ها بود!

به گزارش سرویس استان‌های خبرگزاری حوزه، حضرت آیت‌الله مظاهری در ادامه مباحث اخلاقی خود «با استناد به آیات قرآن و روایات به تبیین شجره طیبه و ملعونه پرداختند و اظهار داشتند: بر اساس روايات و اقوال مفسّرين، شجرۀ طيّبۀ قرآن کريم، اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» و حکومت آن بزرگواران است؛[3] همچنان‌که منظور از شجرۀ ملعونه، بني اميّه و حکومت آنان مي‌باشد. [4]

متن سخنان معظم‌له بدین شرح است

نگاهي گذرا بر سير حکومت بني اميّه

حکومت بني‌اميّه، پس از واقعۀ شوم و نامبارک سقيفۀ بني ساعده، پايه ريزي شد و عالم اسلام را به خاک مذلّت نشاند. بعد از جريانات سقيفه، حکومت مرکزي مدينه، به عنوان رشوه و براي رهايي از جنجال‌هاي سياسي خاندان ابوسفيان، آنان را به شام فرستاد و حکومت آن منطقه را به آنها واگذار کرد، به شرط آنکه با حکومت مرکزي کاري نداشته باشند. در ابتدا فردي به نام يزيد بن ابي‌سفيان، حاکم شام بود که پس از سه سال از دنيا رفت. سپس، معاويه جاي‌گزين شد که فردي شيطان صفت، سياست‌باز، دغل‌کار و باهوش بود.

سياست‌بازي و دغل‌کاري‌ معاويه، بسيار حائز اهميّت است، زيرا به گواهي تاريخ، بارها با دسيسه و نيرنگ، مسير حرکت مسلمين را منحرف ساخته است. شايد بتوان گفت: معاويه از نظر سياست‌بازي، بي‌نظير است. او حدود نيم قرن، براي براندازي اسلام تلاش کرد و به اقرار خودش، آرامش و دل‌خوشي او در حذف کلمۀ توحيد و نام نبيّ اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» از مأذنه‌ها بود!

حکومت مرکزي هم در پاسخ به شکايات متعدّد مسلمين از معاويه، پاسخ مي‌داد که او اختيار تام دارد و هرچه بکند، درست است! نتيجۀ چنين حکومتي و بازتاب اعطاي اختيار تام به معاويه، معلوم و مشخّص است. معاويه با استفاده از عملکرد آزادانه و در اختيار داشتن ثروت بي حدّ و حصر بيت المال مسلمين و جمع کردن افرادي مانند عمروعاص مي‌تواند شجرۀ ملعونه را به ثمر بنشاند.

*سلطنت بني‌اميّه، پيامد انحراف حکومت از اسلام اصيل

همان‌طور که بيان شد، حاکميّت معاويه و در پي آن، به قدرت رسيدن بني‌اميّه، معلول کنار زدن ولايت در سقيفۀ بني ساعده و انحراف حکومت از مباني و احکام اسلام اصيل بود. معاويه توانست در طي پنجاه سال تلاش مداوم، شجرۀ خبيثه و ملعونۀ بني اميّه را ريشه‌دار و قوي کند. او همۀ بيت‌المال را براي تقويت و استحکام هرچه بيشتر اين درخت

نامبارک صرف نمود و افراد سياست‌باز و علماي نابابي نظير ابوهريره که صحابي بود يا امثال کعب الاحبار، که حبّ دنيا و ثروت و مقام در وجود آنان رسوخ داشت را در اطراف خود جمع کرد. معاويه با زيرکي تمام، عمروعاص‌‌ را به کار گرفت و با تدابير شيطاني و سياست ‌بازي او، جنگ صفيّن که با موفقيّت لشکر اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» رو به پايان بود را با بهره‌ گيري و سوء استفاده از افراد ناداني که در جبهۀ حق بودند، با پيروزي معاويه تمام کرد. او با فراهم‌آوري علما و اصحابي که ايمان ضعيفي داشتند و با ايجاد پايگاه مستحکمي براي آخوندهاي درباري، اقدام به جعل روايت و حديث از پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در تقويت بني اميّه و تضعيف هرچه بيشتر اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» نمود.

*عامل موفقیت معاویه در باروری شجره خبیثه

سياست‌بازي‌ معاويه، جعل روايت، چهرۀ منافقانه او و ناداني و جهل افراد، از جمله عوامل موفقيّت معاويه در بارور کردن شجرۀ خبيثۀ بني اميّه بود. شجرۀ ملعونه‌اي که نتيجۀ آن، روي کارآمدن فردي مانند يزيد بود که منکر اسلام، وحي و ديانت گرديد و به صورت علني و با غرور خاصّي گفت:

لَعِبَتْ‏ هَاشِمٌ‏ بِالْمُلْكِ‏ فَلَا                خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل [5]

او گفت: بني هاشم براي حکومت، با مردم بازي کرده‌اند! هيچ خبري نيست؛ نه قرآني نازل شده و نه وحي و پيغمبري آمده است!

يزيد، خود را خليفۀ رسول خدا«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» نمي‌دانست، بلکه خلافت را به مثابۀ سلطنت و پادشاهي مانند کشورهايي مثل روم و ايران، مي‌پنداشت.

گرچه تفکّر و روش يزيد، در عملکرد معاويه و عمّال او نيز مشاهده مي‌شد، ولي آنان به خاطر حفظ مقام و موقعيّت ظاهري، از ابراز علني چنين مطالبي ابا داشتند، ولي وقتي شجرۀ ملعونۀ بني اميّه توسّط معاويه و عمّال او ريشه‌دار گرديد و به ثمر نشست، ظهور و بروز اين افکار، در کلمات، رفتار و شعرهاي يزيد نمايان شد.

در واقع، حاصل انحراف سقيفۀ بني ساعده و نتيجۀ کنار زدن اميرامؤمنين«سلام‌الله‌عليه» و نپذيرفتن ولايت آن حضرت و نيز پيامد سکوت مسلمانان، انکار اسلام توسّط يزيد و تبديل حکومت اسلامي پيامبر اکرم«صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌وسلّم» به سلطنت بني‌اميّه بود و اين ثمرۀ شوم، تنها پس از گذشت پنجاه سال از رحلت پيامبر گرامي، به بار نشست.

*وجوب قيام امام حسين(ع)

هنگامي که شجرۀ ملعونۀ بني اميّه به بار نشست و ميوه‌اي تلخ‌تر از حنظل، به جامعۀ اسلامي تحميل نمود، و ريشه‌ها و شاخ‌و برگ‌هاي نامبارک خود را همه‌جا گسترانيد، امام حسين «سلام‌الله‌عليه» براي حفظ و احياي اسلام و شجرۀ طيّبۀ قرآن کريم، چاره‌اي جز قيام نديدند. گرچه امام حسين«سلام‌الله‌عليه» با شناخت و آگاهي از اوضاع زمان و مردم، مي‌دانستند که با شخص معاويه و يزيد نمي‌توانند بجنگند و پيروز شوند، ولي مي‌دانستند که با شخصيّت و روش و منش آنان، مي‌توان جنگيد، لذا براي نابودي اين شجرۀ ملعونه، قيام را بر خود واجب ‌ديدند و براي آن، اقدام فرمودند. به عبارت ديگر، يکي از واجبات مهم براي امام حسين «سلام‌الله‌عليه» قيام و شهادت و به دنبال آن، اسارت عيال و فرزندان بود:

«يَا حُسَيْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ‏ يَرَاكَ‏ قَتِيلًا .... إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»[6]

 نابودي سلطنت بني‌اميّه در پي قيام عاشورا

واقعۀ کربلا، آتشي برافروخت که موجب ريشه‌کن شدن شجرۀ خبيثۀ بني اميّه گرديد. امام حسين«سلام‌الله‌عليه» براي نابودي اين درخت نامبارک، هرچه داشتند، در راه خدا تقديم کردند. حتّي روز عاشورا، وقتي طفل شش ماهۀ ايشان به شهادت رسيد و حضرت او را زير خاک دفن کردند، دامان خود را تکاندند؛ يعني خداوندا چيز ديگري براي فداکردن در راه تو ندارم و هرچه داشتم، نثار کردم.

شعله‌هاي آتشي که به واسطۀ قيام و شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» افروخته شد، بايد به کوفه و شام نيز منتقل مي‌گرديد تا بتواند ريشه‌هاي درخت خبيثۀ بني اميّه را بسوزاند و آن را به کلّي نابود کند؛ لذا امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» و حضرت زينب و خاندان اباعبدالله الحسين«سلام‌الله‌عليهم» با اسارت خود، اين مهم را برعهده گرفتند.

امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه»، در اين راه نظارت بر گسترش اين قيام را بر عهده داشتند؛ آنجا که بايد سخن بگويند، خطبه مي‌خواندند، آنجا که بايد نهي کنند، نهي مي‌کردند و آنجا که بايد مردم را به قيام تحريص کنند، تحريص مي‌نمودند. حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» نيز با خطبه‌هاي آتشين خود، اين آتش برافروخته را ابتدا به کوفه و سپس به شام منتقل کردند و هرجا ريشه‌هاي شجرۀ ملعونه را مي‌خشکاندند، شجرۀ طيبه را به جاي آن مي‌نشاندند. آتش برافروخته شده از شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» در کربلا، با اسارت و سخنان کوبندۀ حضرت زينب و نظارت امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» و اسارت عيال و فرزندان امام حسين«سلام‌الله‌عليهم» به کوفه و شام منتقل شد و توانست کاخ يزيد و يزيديان، و مهم‌تر از آن روش و منش و شخصيّت بني‌اميّه را در هم بکوبد و ويران سازد.

نبايد تصوّر کرد که يزيد سه سال پس از شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» به درک واصل شد، بلکه ريشۀ يزيد و يزيديان پس از واقعۀ عاشورا خشکانده شد؛ آنگاه که امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و ياران ايشان به شهادت رسيدند و امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» و حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» و خاندان رسول الله«صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» را به اسارت بردند، شجرۀ خبيثۀ بني‌اميّه نابود شد.

*چگونگی مرگ یزید

مرگ يزيد نيز، بسيار فجيع، امّا ساده و بدون جنگ و کشتار اتّفاق افتاد. روزي براي شکار بيرون رفته بود. ناگهان اسبش رم کرد و او در حالي که يک پايش در رکاب گير کرده بود، روي زمين کشيد و تکّه تکّه کرد و هنگامي که ايستاد، فقط يک پا از يزيد باقي مانده بود.

با مرگ يزيد، حکومت پنجاه سالۀ بني اميّه به طور کّلي نابود گرديد. چند روز بعد وقتي پسر يزيد به حکومت رسيد و خليفه شد، روي منبر رفت و به جاي اينکه بر ابوسفيان، معاويه و يزيد درود بفرستد، آنان را به خاطر اهانت‌هاي بي‌شمار به خاندان پيامبر، خصوصاً شهادت امام حسين و اسارت حضرت زينب و فرزندان امام حسين«سلام‌الله‌عليهم» لعن کرد و از آنان تبرّي جست و با کناره‌گيري از خلافت، مردم را به امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» ارجاع داد.[7] به عبارت ديگر، شجرۀ ملعونۀ بني اميّه و درخت زقّومي که در جهنّم ريشه دوانده بود و با شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و اسارت حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» ريشه کن شده بود، رسماً نابود گرديد و شجرۀ طيّبۀ قرآن که با شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و فداکاري‌ امام سجاد«سلام‌الله‌عليه» و حضرت زينب «سلام‌الله‌عليها» جاني تازه‌گرفته بود، رو به رشد و تعالي نهاد.

*نقش ويژۀ امام سجاد«ع» و حضرت زينب«ع» در انتشار پيام کربلا

پس از شهادت افتخار آميز امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و اصحاب باوفاي ايشان که موجب تزلزل ريشه‌هاي شجرۀ ملعونه گرديد، حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» با خطبه‌ها، کلمات و رفتار شجاعانه و آگاهي بخش و روشنگرانۀ خود، اين ريشه‌ها را خشکانيد. مسلّماً هرکسي نمي‌توانست ادامه دهندۀ راه امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و احياگر اين مکتب باشد و استمرار اين حرکت عظيم، به شخصيّتي مانند حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» که تالي تلو امام بود، احتياج داشت. لذا در مجلس ابن زياد و يزيد و ساير مکان‌هايي که اسراء و سرهاي مبارک شهدا قرار مي‌گرفت، حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» به خوبي و با درايت نقش‌آفريني و غوغا مي‌کرد.

حرکت حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» در جهت احياي قيام امام حسين«سلام‌الله‌عليه» بسيار با اهميّت و شايستۀ توجّه فراوان است. البته در همۀ جريانات اسارت، امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» نيز نظارت مي‌کردند. يکي از نظارت‌ها امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه»، جايي بود که در کوفه وقتي خطبۀ حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» به اوج رسيد و عواطف به شدّت تحريک شد، خطاب به عمّۀ خود فرمودند:

«يَا عَمَّةِ اسْكُتِي فَفِي الْبَاقِي مِنَ الْمَاضِي اعْتِبَارٌ وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»[8]

اي عمّه جان! تو عالم هستي و علم تو نيز لدنّي است و تحصيلي نيست؛ تو فهم و سياست و عقل و درايت لدنّي داري و آنها، علوم اکتسابي نيستند. امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» فهماندند که رسالت اسارت تمام نشده است و تازه شروع و اوّل کار است. حضرت زينب نيز دست از خطبه برداشتند و آن را قطع کردند، مخصوصاً که سر امام حسين«سلام‌الله‌عليه» را در مقابلشان آوردند و الاّ با همان خطبه، حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» به خوبي مي‌توانستند کوفه را تسخير و فتح کنند؛ امّا امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» با بيان خود، اعلام کردند که ما براي فتح کوفه قيام نکرده‌ايم، بلکه با قيام ما، بايد شجرۀ طيبۀ قرآن سرتاسري شود و شجرۀ خبيثه ريشه کن گردد؛ لذا براي ادامۀ اين حرکت بايد به سوي شام حرکت کنيم.

اگر حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» خطبۀ طوفاني خود را ادامه مي‌دادند، ممکن بود همان جا کار تمام شود و مردم غوغايي به پا کنند و حتي ابن زياد را بکُشند و حکومت اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» را قبول کنند، امّا روشنگري به همان کوفه ختم مي‌شد و فايده نداشت و در واقع، حرکت عظيم امام حسين«سلام‌الله‌عليه» ناقص مي‌ماند. لذا امام سجّاد و حضرت زينب«سلام‌الله‌عليهما» تلاش کردند که آتش برافروخته شده بر اثر شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» را از کوفه به شام ببرند و آن را سراسري کنند.

*شجاعت حضرت زينب«ع»

حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها»، شجاعتي به تمام معنا داشتند. ادامۀ حرکت و قيام امام حسين«سلام‌الله‌عليه»، مسلّماً نيازمند شخصيّتي شجاع، مانند حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» است. البته جاي تعجّب ندارد که شخصيت والاي اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه»، که شجاع‌ترين افراد است، فرزندان شجاعي، تربيت کرده، تحويل جامعه دهد.

مراتب و معاني شجاعت

معناي اوّل: برخورداري از تقوا و تسلّط بر نفس، مرتبۀ اوّل شجاعت است. پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» مي‌فرمايند:

*«أَشْجَعُ‏ النَّاسِ‏ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ»[9]

شجاع‌ترين مردم کسي است که بر نفس امّاره مسلّط باشد.

حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» معصوم بودند، البته از آن عصمتي که براي چهاده معصوم«سلام‌الله‌عليهم» قائل هستيم برخوردار نبودند و در رتبۀ پس از آنان و بسيار نزديک به ايشان قرار داشتند. آن بانوي گرامي، چنان تسلّطي بر نفس داشتند که همه چيز را فداي اسلام کرده، براي حرکت به دنبال امام حسين«سلام‌الله‌عليه»، از همۀ زندگي و رفاه خود گذشتند. وضعيّت مالي حضرت زينب در مدينه بسيار خوب بود؛ زيرا شوهر ايشان، از اشراف و متموّلين مدينه به ‌شمار مي‌‌آمد.

حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» وقتي احساس تکليف کردند که همراه برادر خود حرکت کنند، حتّي در مقابل امثال ابن عبّاس که به عنوان نصيحت خدمت امام آمده بودند و گفتند: اگر قصد داريد برويد، لااقل فرزندان و خانواده و حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» را همراه خود نبريد، به تندي برخورد کردند و فرمودند: آيا مي‌خواهي بين من و برادرم جدايي بيندازي؟! لذا حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» همه چيز خود را فداي بقاي اسلام نمودند.

در مقاتل آمده است که وقتي حضرت علي اکبر، علي اصغر و جوانان بني‌هاشم شهيد شدند، ايشان از خيمه بيرون آمدند، گريستند و داد و فرياد کردند، ولي وقتي دو فرزند خودشان به شهادت رسيدند، اصلاً از خيمه خارج نشدند و شيون و زاري و ناله و غوغا نکردند!

در طول اين مسافرت سخت، از مدينه تا کربلا و سپس از کربلا تا شام، نه تنها نماز اوّل وقت حضرت زينب ترک نشد، بلکه نماز شب ايشان نيز ترک نشد. مورّخين مي‌نويسند: در پشت دروازۀ کوفه، وقتي شب‌هنگام کاروان اسرا را نگه‌داشتند تا فردا مردم جمع شوند و جشن بگيرند، اوّلين کاري که حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» کردند، آن بود که بچّه‌ها را ساکت نمودند. آب و غذايي به آنها دادند و حتّي برخي از تاريخ‌نويس‌ها نقل مي‌کنند که بچّه‌ها را روي دوش مي‌گرفتند و نوازش مي‌کردند تا به خواب بروند، سپس آنها را روي خاک مي‌خوابانيدند. وقتي دل ايشان از بچّه‌ها فارغ شد، نوبت به نماز شب رسيد و ايشان نماز را نشسته خواندند. خادمۀ ايشان، از خواندن نماز شب تعجّب نکرد، زيرا مي‌دانست که حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» حتماً نماز شب مي‌خوانند، امّا تعجّب کرد که چرا نماز شب را نشسته مي‌خوانند! لذا گفت: خانم، نديده بودم نماز را نشسته بخوانيد؟! حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» پاسخ دادند: زانوهايم تاب ايستادن نداشت!

اين يک معنا از شجاعت است که به مفهوم تقواي تام و تسلّط بر نفس امّاره مي‌باشد.

معناي دوّم شجاعت، يعني پهلواني. گاهي کسي در کشتي گرفتن پهلوان است و گاهي در حرف زدن و محاجّه کردن. حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» در کلام و بيان، پهلواني به تمام معنا بودند. به اندازه‌اي که در کوفه وقتي ابن زياد با افتخار گفت: ديديد که خدا چه بلايي بر سر شما آورد! مردانتان را کشتيم و شما را به اسارت گرفتيم. حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» شجاعانه فرمودند:

«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ ثَكِلَتْكَ‏ أُمُّكَ‏ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ»[10]

مادرت به عزايت بنشيند! ما جز خير و زيبايي در کربلا چيزي نديديم. سپس خطبۀ غرّايي بيان فرمودند که نزديک بود همۀ مردم بر عليه ابن زياد بشورند. در مجلس يزيد نيز وقتي حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» خطبه خواندند، يزيد به اندازه‌اي دستپاچه شد که نتوانست پاسخ دهد و به سر مبارک حضرت اباعبدالله‌الحسين«سلام‌الله‌عليه» اهانت کرد. بعدًا با روشنگري‌هاي بيشتر حضرت زينب، چون ديد نمي‌تواند به مقابله برخيزد، مرتب عذرخواهي کرد و گفت خدا ابن زياد را لعنت کند و من نگفتم که شما را به اينجا بياورد و من نگفتم که حسين را بکشد.[11] سپس دستور داد در همان جا غل و زنجير را از گردن امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» برداشتند و عذرخواهي کرد و گفت من توبه کرده‌ام و الان چه کنم؟!

در اثر سخنان و خطبه‌هاي آتشين امام سجّاد و حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» کسي که تا چندي قبل، با سرمستي و غرور شعر مي‌خواند و به سر مبارک امام حسين«سلام‌الله‌عليه» جسارت مي‌کرد، به التماس افتاد. سپس دستور داد اسرا آزاد باشند و براي امام حسين«سلام‌الله‌عليه» جلسۀ عزا بگيرند. حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» يک هفته جلسۀ عزا گرفتند و روضه مي‌خواندند.

در حقيقت، يزيد، با دست خود ريشۀ خود را نابود کرد، زيرا عزاداري‌‌ها در شام، براي احياي شجرۀ طيّبه و معرّفي بيشتر اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم» بسيار مفيد بود و خرابۀ شام به محلّ ترويج قيام حسيني و تقويت کنندۀ شجرۀ طيبۀ قرآن تبديل شد.

پس از آن، يزيد براي ظاهرسازي، مي‌خواست اسراء و حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» را با جلالتي خاص به مدينه بفرستد. از اين‌رو کجاوه‌هاي زرّيني را براي ايشان آماده کردند، امّا حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» وقتي آن تشريفات را ملاحظه کردند، فرمودند: ما عزاداريم و بايد همۀ کجاوه‌ها سياه پوش باشد.

اين حرکت قهرمانانه و پهلوانانۀ حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها»، از پهلواني جسمي بسيار بارزش‌تر و مهم‌تر است  که به آن «شرح صدر» گفته مي‌شود. قرآن کريم مي‌فرمايد: وقتي به حضرت موسي«‌عليه‌السّلام» خطاب شد که براي هدايت فرعون و قوم بني اسرائيل به سوي آنان برود، حضرت موسي«‌عليه‌السّلام» از خداوند متعال لشکر و سپاه نخواست، بلکه فرمود:

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري‏»[12]

خدايا به من شرح صدر عنايت کن تا بتوانم حرفم را بزنم و بر فرعون و فرعونيان پيروز شوم. حضرت زينب با خطبه‌ها و سخنان کوبندۀ خود، بالاتر از هر پيامبري، حرف و پيام خود را بيان فرمودند و رسالت خود را به انجام رسانيدند.

معناي سوّم: معناي سوّم شجاعت، که از معاني اوّل و دوّم مهم‌تر است، آن است که انسان در جزر و مدّ روزگار خود را نبازد. قرآن کريم مي‌فرمايد: غالب مردم در جزر و مدّ روزگار، خود را گم مي‌کنند. اگر فقر و فلاکت و بدبختي به سراغ آنان بيايد، داد و فرياد و ناله مي‌کنند و اگر مال و ثروت و مکنت نيز به دست آورند، تکبّر و خوي سرکشي و نافرماني به آنها دست مي‌دهد:

«إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»[13]

«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ، وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»[14]

کسي مي‌تواند در جزر و مدّ روزگار طاقت بياورد که ايماني راسخ و کامل داشته باشد. در روايات آمده است :مؤمن مانند کوه مستحکم و استوار است و هيچ چيز نمي‌تواند او را بلرزاند.

حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» در جزر و مدّ روزگار، خصوصاً در حوادث سخت کربلا و اسارت بعد از آن، خود را حفظ کردند. آنجا که بايد گريه کنند، گريه مي‌کردند، آنجا که بايد حرف بزنند، حرف خود را به خوبي مي‌زدند. آنجا که بايد ظالم را بکوبند، ظالم را مي‌کوبيدند و خلاصه، همه جا به طور صد در صد به وظيفۀ خود عمل کردند. به عبارت ديگر مي‌توان گفت: حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها» براي اين خلق شده بودند که پشتوانۀ امام حسين«سلام‌الله‌عليه» و استمرار بخش حرکت ايشان باشند و با نظارت امام سجّاد«سلام‌الله‌عليه» اين آتش شعله‌ور را به مقرّ حکومت پنجاه‌سالۀ معاويه و مأمن امن شجرۀ ملعونه، منتقل کنند و آن را نابود سازند و به خاکستر تبديل کنند.

پس از نابودي بني‌اميّه، گرچه بني‌مروان روي کار آمدند و تلاش فراواني براي بقاي خود کردند، ولي هيچ کاري نتوانستند انجام دهند و فقط با قتل و کشت و کشتار، پنجاه سال، سلطنت کردند. آنان مي‌خواستند با آدم‌کشي سلطنت خود را دوام ببخشند، ولي نشد و بالاخره به دست ايراني‌ها نابود شدند.

مجالس عزاداري‌، ادامۀ حرکت حسيني

اسارت حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها»، در ادامۀ شهادت امام حسين«سلام‌الله‌عليه» موجب ريشه‌کن شدن شجرۀ خبيثه و ملعونۀ بني‌اميّه گرديد. امّا در طول تاريخ، شيطان و شيطان صفتان و اعوان و انصار آنها، همواره در پي احياي اين شجرۀ ملعونه، بوده و هستند. در ادامۀ مسير و حرکت امام حسين«سلام‌الله‌عليه»، ائمۀ طاهرين«سلام‌الله‌عليهم» و مخصوصاً امام سجاد«سلام‌الله‌عليه»، مجالس عزاداري را به جاي اسارت بنيان نهادند تا براي هميشۀ تاريخ، خط راستين مبارزه با شجرۀ ملعونه و گسترش شجرۀ طيّبه ادامه يابد.

*خط سیر شهادت، اسارت و عزاداری

در حقيقت، «شهادت»، «اسارت» و «عزاداري» به دنبال هم و در يک خط سير قرار دارند. عزاداري براي سالار شهيدان اباعبدالله الحسين«سلام‌الله‌عليه» براي هميشه وجود دارد و حتّي در زمان امام زمان«ارواحنافداه» و رجعت نيز تا قيامت، ادامه مي‌يابد، زيرا عزاداري‌ها ادامۀ اسارت، و اسارت ادامۀ شهادت و شهادت موجب آبياري شجرۀ طيّبۀ قرآن کريم است.

وجود و گسترش جلسات عزاداري،‌ مانع بارور شدن دوبارۀ شجرۀ خبيثه است و نمي‌گذارد اين شجرۀ ملعونه، جايگزين شجرۀ طيّبه گردد؛ لذا ثواب فراواني براي آن وضع شده است. ثواب‌هايي که براي عزاداري‌ بيان شده، ثواب استحقاقي نيست، بلکه ثواب تفضّلي است. به قول استاد بزرگوار ما، حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه‌» که عاشق گريه و عزاداري بودند، مي‌فرمودند: اين ثواب‌ها براي آن است که دانه بريزند و کبوتر بگيرند.

بنابراين بسيار شايسته است که جلسات عزاداري، به عنوان ادامۀ خط مسير اسارت و شهادت و حافظ شجرۀ طيّبه، همراه با شور و شعور کافي باشد و گريه و زاري در آن، با معرفت صورت گيرد. همچنين از نفوذ خرافات و بدعت‌ها در آن بايد جلوگيري شود تا اصالت آن براي بقاي شجرۀ طيبۀ قرآن کريم حفظ گردد.

پي‌نوشت‌ها:

[1]. ابراهيم / 24

3. ر.ک: بصائر الدرجات، ج 1، صص 60-58

4. ر.ک: تفسير العياشي، ج 2، ص 297؛ تفسير البرهان، ج 2، ص 425؛  بحار الانوار، ج 8، ص 380- 381. تفسير الصافي، ج 1، صص 975-976و ...

5. الاحتجاج، ج 2، ص 307

6. اللهوف، ص 65

7. حيوة الحيوان، ج 1، ص 89

8. الإحتجاج، ج ‏2، ص 305

9. من لا يحضره الفقيه، ج ‏4، ص 395

10. بحار الانوار، ج 45، ص 116

11. الارشاد، ج 2، ص 122

12. طه / 25-24

13. علق / 7-6

14. معارج / 21-19

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha